محمدعلی دستمالی| جنگ روایت و تفسیر، از مهمترین کمبودها و نارساییهایی هستند که میتوانند بر اخبار مربوط به مذاکره سایه بیندازند.
هم نیتخوانی و پیشگویی دشوار است، هم امکان پی بردن به تصمیمات محرمانه دولتها. ولی صحنه سیاست و شواهد روابط بینالملل در کنار شناخت روشن از ضعف و توان خود، میتواند مجموعهای از سناریوها و پیشبینیها را امکانپذیر کند. بر اساس چنین نگرشی، تمایل دارم چندوچون احتمال شکلگیری مذاکرات هستهای بین آمریکا و ایران و فضای مذاکرات را از سه منظر بررسی کنم:
نخست؛ فضای رسانه و افکار عمومی. دوم؛ وضعیت فعلی خاورمیانه. سوم؛ ادراک وضعیت فعلی ایران و بایستههای حکمرانی خردمندانه برای گذار از این مبدا به مقصدی بهتر. این روزها، دونالد ترامپ در رسانههای جهان، بهعنوان سیاستمداری جنجالی شناخته میشود که تمایل دارد از هر موضوعی، خمیرمایهای برای غوغا و نمایش بسازد. شاید این مهمترین مولفه شخصیتی اوست و با توجه به اهمیت این موضوع، بتوان بسیاری از رویکردهای سیاسی تیم فعلی کاخ سفید را ارزیابی کرد.
جنس و آلیاژ اصلی ترامپ از نمایش و غوغا شکل گرفته است. حالا ترامپ بر صحنه نمایش و غوغا، همبازی و شریک همساز و همنوایی به نام بنیامین نتانیاهو را نیز در کنار خود میبیند و هیچ چیزی طبیعیتر از این نیست که در چنین شرایطی، بخش اعظم قدرت و سرمایه خود را صرف نمایش رسانهای و تبلیغاتی کند.
بیایید از خودمان بپرسیم: ترسناکترین بُعد این ویژگی شخصیتی و مشی سیاسی دونالد ترامپ چیست؟ شاید پاسخ معقول چنین باشد: او یک لیدر غیرقابلپیشبینی است. رفتار و گفتار ترامپ، به دو دلیل میتواند ما را دچار خطای شناختی کند:
ممکن است گروه اول، هر نوع رفتار و گفتار ترامپ را حقیقی تلقی کرده و ارزیابی مبتنی بر «احتمال جنگ» را به عنوان مهمترین پیام بازنشر میکند.
گروه دوم نیز ممکن است بر اساس یک پیشداوری و نگرش سوگیرانه، کل قول و عمل ترامپ را به مثابه بلوف قلمداد کند.
پیداست ارزیابی نهایی هر دو گروه، پیامدهای منفی دارد و خسران به بار میآورد. رویکرد خردمندانه و معقول این است که در هر دو حوزه داخل و بینالملل، نهاد یا گروه دیپلماتیک مرتبط، چنان با ادبیات و زبان روشنی درباره این موضوع اطلاعرسانی و موضعگیری کند که راه بر روایتهای مجعول و تفسیرهای سوگیرانه ببندد. اما به نظر میرسد دستگاه دیپلماسی ایران در این حوزه چندان کارآمد نیست. صدالبته مشکل فقط به بخش سخنگویی و دیپلماسی وزارت امور خارجه و شورای اطلاعرسانی دولت بازنمیگردد و متاسفانه با نوعی تضاد و تکثر رسانهای روبهرو هستیم که تلقی آنها از اصل مذاکره، نه تنها افکار عمومی مردم ایران و نهاد بازار، بلکه دولتهای خارجی و نهادهای بینالمللی را نیز با ابهام و سردرگمی روبهرو میکند. مدتهاست وقت آن فرارسیده که نهتنها موضعگیری سیاسی و دیپلماسی در قبال پرونده هستهای و آمریکا، بلکه اطلاعرسانی درباره مذاکرات هم، یککاسه و متمرکز شود. شاید کمیتهای ترکیبی از شورای راهبردی روابط خارجی، وزارت امور خارجه و شورای عالی امنیت ملی با یک کمیته رسانهای و سیاسی، بتواند نقش نهاد مثبتی در این زمینه را ایفا کند. اگر چنین ابتکاری صورت بگیرد، یحتمل راه بر گمانهزنیهای عجیبوغریب بسته خواهد شد.
موضوع دوم، وضعیت فعلی موازنات قدرت و امنیت در خاورمیانه است. این وضعیت، نهتنها تابعی از رویدادهای پس از عملیات طوفانالاقصی یا 7 اکتبر است، ارتباط روشنی هم با موازنات جهانی، بازگشت ترامپ به کاخ سفید و جنگ قدرتها دارد. تابلوی کنونی خاورمیانه و بهویژه وضعیتی که فلسطین، لبنان، خلیج فارس، سوریه و کل منطقه با آن روبهرو شده، حاصل اثرپذیری و اثرگذاری چندین متغیر مستقل و متغیر وابسته است. تشریح گذار این متغیرها، که طی چه فرایندی وضعیت خاورمیانه را به نقطه کنونی رساندند، میتواند بحثی دور و دراز و بیحاصل باشد. آنچه اهمیت دارد، صورت نمایان و غیرقابلانکار واقعیت فعلی است.
تابلوی کنونی، براساس نگرش سیاست خارجی منطقهای و فرامنطقهای ایران، چندان مطلوب نیست. اما درعینحال، شرایط و اسباب و ابزاری وجود ندارد که بتوان با استفاده از آنها، نوع کنش و واکنش کشورهای منطقه، واکنش غرب به اسرائیل و تصمیمات آمریکا و اتحادیه اروپا را تغییر داد. اما چنین چیزی به این معنی نیست که ایران، امکان استفاده از مزیتها و ظرفیتهای فعلی ارتباط، تجارت و توسعه روابط در منطقه را از دست داده است.
وقت آن فرا رسیده که با رویکردی رئالیستی، اجازه دهیم کل کشورهای خاورمیانه، در هزینههای امنیت و ثبات منطقه، سهیم و شریک شوند و بار تمام دغدغهها بر دوش ایران نباشد. فراموش نکنیم کنشگرانی مانند عربستان سعودی، امارات متحده عربی، ترکیه و حتی عراق، زمانی میتوانند در چارچوب رقابتهای منطقهای، بهسرعت از ایران سبقت بگیرند که به دست خودمان، فاصله گرفتن از میدان دیپلماسی را به مهمترین کاتالیزور و شتابدهنده آنها تبدیل کنیم.
ایران، بهعنوان یک کشور قدرتمند منطقه، نه در مسیر مقابله دفاعی، نه در مسیر مذاکره، قرار نیست مانند حماس، جهاد اسلامی یا حوثیهای یمن رفتار کند. اساسا فضا و شرایط مذاکره برای ایران و جنبشهای مزبور، تفاوت ماهوی دارد و میزان ظرفیتها و تنوع ابزارهای ایران برای اتخاذ تصمیم خردمندانه، بسیار گسترده است. کافی است در چنین مسیری، نگرش نظام حکمرانی به مفهوم «قدرت» از جنس «قدرت منسجم»، «یکپارچه» و همراستا باشد. یعنی اگر قدرت بازدارندگی موشکی، به طور دقیق در طول و عرض دیگر ابزارهای قدرت ملی قرار بگیرد و همه اجزا به شکل همنوا و همنواز عمل کنند، امکان دستیابی به نتایج روشن وجود خواهد داشت. این مساله، بسیار جدیتر و حساستر از آن است که قربانی برخی رقابتهای حزبی، جناحی و جنجالهای سلبریتیها شود.
نکته سوم، ارتباط مساله مذاکره با آمریکا، با اصلیترین مسائل حکمرانی و توسعه در ایران است.
بایستههای تاریخی، اجتماعی و اقتصادی، نظام حکمرانی را بر سر مسیری قرار داده که باید برای سرعت دادن به گذار از وضعیت وقفه در توسعه، دست به بازتعریف مفهومی و بازتعریف منافع ملی بزند.
در چنین مسیری است که میتوان اهمیت ادراک تهدیدات مستور را بیش از تهدیدات آشکار دانست. به عنوان مثال، بحران خشکسالی و تاثیرات نمایان تغییرات اقلیمی بر هوا، کشاورزی و معیشت مردم ایران، موضوعی است که اکنون و فرداهای دور نسل آتی را نیز درگیر میکند. بازسازی دیوانسالاری کرختی که نیاز به کارآمدی و بهروزرسانی دارد، کاربست تدابیر روشن برای گذار از فرسودگی کنونی زیرساخت حملونقل زمینی و هوایی در ایران، رسیدگی به معضلات بزرگ در حوزه صنعت و تجارت، تلاش برای ساماندهی نهادهای بهداشتی و آموزشی، تدوین استراتژی برای مقابله با کمبودهای نگرانکننده در حوزه انرژی، مسائل حیاتی و مهمی هستند که نظام حکمرانی و مجموعه کارگزاران، بدون گذار به آرامش و ثبات سیاسی و اقتصادی و بدون استفاده از ظرفیتهای سرمایهگذاری منطقه و فرامنطقه، نمیتواند به آنها رسیدگی کند.
در نتیجه مذاکره با آمریکا یا انجام هر اقدام دیپلماتیک و سیاسی دیگری که گره از کار روابط مالی ایران و جهان بگشاید و در عین حال، توان مانور دولت را برای ارتقای وضعیت معیشت مردم را افزایش دهد، اولویتی است که پرداختن به آن، هیچ نوع تعللی را برنمیتابد.